دیگری...

...

تا یکی اومد که با همه فرق داشت.

قطعه ی گمشده پرسید: "از من چی می خوای؟"

" هیچ چیز."

"از من چه انتظاری داری؟"

"هیچ"

"اصلا از من چی می خوای؟"

دایره ی بزرگ گفت:" من دایره ی بزرگم"

قطعه گفت:" فکر کنم تو همونی که مدتهاست دنبالش می گردم. شاید من گمشده ی تو باشم"

دایره گفت :"اما من قطعه ی گمشده ای ندارم .اصلا جایی ندارم که تو با آن جور شوی"

قطعه ی گمشده گفت:" چه بد. کاش میتونستم با تو قل بخورم"

دایره ی بزرگ گفت:" نمی تونی با من قل بخوری. اما شاید بتونی خودت تنهایی قل بخوری."

...  (از شل سیلوراستاین)

 

قطعه سعی کرد و دایره شد. اما دایره شدن رو دایره ی بزرگ بهش یاد داد.

همونطوری که تو یادم دادی و یادم میدی " م.ج" . ممنون.

                                                            ...

 

نظرات 4 + ارسال نظر
عاشق نامرئی جمعه 5 اسفند 1384 ساعت 20:02 http://www.ahoo25.blogsky.com

سلام
جالبه ! یا بهتر بگم خیلی خوب بود آیدا !
راستی اگه خواستی تبادل لگو کنیم برام نظر بذار

سید احمد جمعه 5 اسفند 1384 ساعت 20:19 http://www.sarzamin-ir.blogsky.com/

دوست من سلام . متن زیبایی بود

مانی جمعه 5 اسفند 1384 ساعت 23:15 http://daryaye-varoon.blogsky.com/

سلام شرمنده نخوندم اون متالبها رو ولی کلن متال باز باش تا کام روا شوی

کشکول شنبه 6 اسفند 1384 ساعت 00:26

مرا در بر گیر دایره/مرا از سر گیر /
من خروشان می گردابانم سرم را از کوچکی دستانم و صدای ملتمس قلبم -
رومانتیک فقط مثل تو از برای تو بودن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد