اولن ممنون که به وبلاگم سر زدی دوما تشکر از لطفت ... کامنت جالبی بود .. مرسی سوما آیداااااااااااااااااااا کلی گشتم تا وبلاگت رو پیدا کردم آخه زده بودی دات بلاگ اسکای رو نزده بودی ...
میدونی آیدا ... قبل از اینکه پستت رو بخونم ، متن معرفی خودت ، توجهم رو جلب کرد ... متن قشنگی و پر از احساس ... احساسی که حس کردم چقدر به روحیم نزدیکه ... مخصوصن واسه من که دیگه روز به روز تعداد چیزائی که توجهم رو جلب میکنه کم میشه ...
این روزا باید بگردی ببینی کی هست که به هم ریخته نباشه .. شایدم خیلی ها فیلم بازی میکنن اما هر کسی رو میبینه میناله ...
منم خستم ... شاید بیشتر از اونی که فکرش رو بکنی ... انقد که دلم میخواد فقط بخوابم ... اینکه صدا هارو بشنوم یا نشنوم هم مهم نیست ... اما میخوام همه دیگه بدونن که من خوابیدم ... شاید هم واسه همیشه ....
اما در مورد گناه ... هممون گناه زیاد داریم .... هممون داریم واسه گناهامون تاوان میدیم ... اما خیلی وقتا گناههائی که بعدن قراره سراغمون بیاد ، اینجوری دیگه نمیاد ...
نمیدونم مشکلت چیه ... چرا منتظر زدن شنیدن صدای دری ... شایدم یه جورائی مثل خودم باشی ... نمیدونم ...
هوم .. خیلی حرف زدم ... شاید چون احساساتی شدم ... شرمنده ... شایدم چون حرفات حرف خودمه ... حرفائی که حتی حوصله نوشتنش رو هم ندارم ....
هرچی گشتم هیچ ایمیلی ازت ندیدم ... شرمنده که اینجا رو با ایمیل یکی کردم ... ببخشید...
چه جالبه که جرات اظهار نظر هم نداریم مگر در صورت ناشناس بودن. زندگی من با یه دروغ شروع شد. با یه دروغ از هم پاشید. با یه دروغ سیاه شد. با یه دروغم... آره....
کاش خودتو معرفی می کردی تا بدونم چرا تو این حرفو می زنی؟!!!
می دونم که بی هویت بوده توم اینجوری فکر کن آیدا خانوم انقدر بی اهمیت بوده که اسمه خودشم یادش رفته وگرنه می نوشت فکر تو با این چیزا مشغول نکن ... آدمایی که اهمیت ندارن خودشون هم اسمشون یادشون نمیاد
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
بازاریابی برای صاحبان وبلاگ و سایت!
گم شدم٫ گم شوی ٫ گم شد ...و بعد زیاد هم مهم نبود انقدر که منتظرش بودیم
اولن ممنون که به وبلاگم سر زدی
دوما تشکر از لطفت ... کامنت جالبی بود .. مرسی
سوما آیداااااااااااااااااااا کلی گشتم تا وبلاگت رو پیدا کردم آخه زده بودی دات بلاگ اسکای رو نزده بودی ...
میدونی آیدا ... قبل از اینکه پستت رو بخونم ، متن معرفی خودت ، توجهم رو جلب کرد ... متن قشنگی و پر از احساس ... احساسی که حس کردم چقدر به روحیم نزدیکه ... مخصوصن واسه من که دیگه روز به روز تعداد چیزائی که توجهم رو جلب میکنه کم میشه ...
این روزا باید بگردی ببینی کی هست که به هم ریخته نباشه .. شایدم خیلی ها فیلم بازی میکنن اما هر کسی رو میبینه میناله ...
منم خستم ... شاید بیشتر از اونی که فکرش رو بکنی ... انقد که دلم میخواد فقط بخوابم ... اینکه صدا هارو بشنوم یا نشنوم هم مهم نیست ... اما میخوام همه دیگه بدونن که من خوابیدم ... شاید هم واسه همیشه ....
اما در مورد گناه ... هممون گناه زیاد داریم .... هممون داریم واسه گناهامون تاوان میدیم ... اما خیلی وقتا گناههائی که بعدن قراره سراغمون بیاد ، اینجوری دیگه نمیاد ...
نمیدونم مشکلت چیه ... چرا منتظر زدن شنیدن صدای دری ... شایدم یه جورائی مثل خودم باشی ... نمیدونم ...
هوم .. خیلی حرف زدم ... شاید چون احساساتی شدم ... شرمنده ... شایدم چون حرفات حرف خودمه ... حرفائی که حتی حوصله نوشتنش رو هم ندارم ....
هرچی گشتم هیچ ایمیلی ازت ندیدم ... شرمنده که اینجا رو با ایمیل یکی کردم ... ببخشید...
فعلن ...
سلام
خیلی قشنگ نوشته بودی و احساساتت رو گفتی
من منتظر نوشته های بعدیتم هستم
موفق باشی
پیف!همه ی حرفات دروغه!احساساتت دروغه!حتی زندگیتم دروغه!دروغه!دروغه.......................!!!
چه جالبه که جرات اظهار نظر هم نداریم مگر در صورت ناشناس بودن.
زندگی من با یه دروغ شروع شد.
با یه دروغ از هم پاشید.
با یه دروغ سیاه شد.
با یه دروغم...
آره....
کاش خودتو معرفی می کردی تا بدونم چرا تو این حرفو می زنی؟!!!
می دونم که بی هویت بوده توم اینجوری فکر کن آیدا خانوم انقدر بی اهمیت بوده که اسمه خودشم یادش رفته وگرنه می نوشت فکر تو با این چیزا مشغول نکن ...
آدمایی که اهمیت ندارن خودشون هم اسمشون یادشون نمیاد