آوای زنجیر به گوش می رسد.
خش خش برگها که فریاد می کشند مرگشان را در زیر قدمها .
بخاری گرم نشسته بر تن
در سوز نگاههای یخزده .
صدای نفس های سنگین یک مرد .
گریخته ، در پی سرپناه ، غرق در تاریکی
دیوارها را می جوید ، می یابد و می گریزد .
می گریزد از سرمای بت های نشسته در پس دیوارها .
که خواب این غفلت زدگان را سحری نیست .
برای نجات آتش بی رمق درونش
شعله ای می طلبد .
نمی یابد .
در این بتکده ، محمدی نیست .
ناجی این کعبه ، این مدینه ی فاضله ،
مرگ است و بس .
آوای زنجیرها به گوش میرسد .
آسمان ضججه می زند .
هیهات که این خواب زدگان را سحری نیست .
salam khanoomi .
khoobi?
weblog jalebi dari man ke az khoondane matalebesh khaste nashodam .age ejaze bedid savesh konam?
be manam sar bezan .
www.sapina.blogsky.com
سلام
وبلاگ خوبی دارین
و قشنگ مینویسین
اگه دوست داشتین تبادل لینک کنیم
سلام
خیلی ممنون که اومدین
من لینک شما رو گذاشتم
راستی از بابت راهنمایی در مورد شازده کوچولو هم ممنون
اگه دوست داشتین لینک منم بزارین
فط جاش اون بالا باشه بهتره ((:
مثل پمپی که حرص می زند بالا ....
آنگاه که از ندای سحری نیست به خدا رسید ... پنج قدم آن طرف تر..زرد شاید صورتی
داغ متورم می شوی
سلام دوست عزیز
چرا دیگه زیاد اپدیت نمیکنی
منتظر مطالب جدیدت هستم
وقت کردی یه سری هم به ما بزن
چایی در خدمتیم :D
موفق باشی
فعلا خداحافظ
کجایی خانوم خیلی وقته نیستی...کم پیدایی.. مشکلی که پیش نیومده هان؟