سیاه مثل من... مثل همیشه...
مثل یادواره های پسرکی تنها
که عاشق پیشگی هایش ٬
پاسخ بهانه های نیافته ام شد
و بهانه های سرخورده من ٬
پاسخی بر تیرگی سنگی تو
و چرا های مانده
بر بی جوابی های همیشگی ات
که تکرارِ تکرار بود و انکار تو از تکرار
که این همیشه نیست ...
که بوود ...
که هست...
که گران ٬ بهایی بود خواستنت ٬
در معامله با بوود وجوود
به حراج هوسبازی های شبانه
و دوباره...
که قمار بازی ات را با من به هیچ بردی
و تنهاییت را با من به خیال
که تو بودی که نگفتی آنچه باید ٬
و من نباید ها را
و بااز این منم... که می گویم
و دیگر تو نیستی و من بااز سیاهم ؛
و می گویم ٬
که این بااز تو نیستی؛
و نه من
سیاه مثل من... مثلی دوباره...
سلام