....

نمی دونم چرا این متن آخر اینقدر بحث و حرف و گفتگو از توش در اومد.

شاید....

به هر حال...

از آقای الف.ح (دکتر) که به جای م.ج به من اظهار لطف کردن ممنوون. آخ که چقدر دوست دارم...

ولی آدم که هر سوسکی رو له نمی کنه!!! کوچیکا موزی ولی ریزن و میشه بی خیالشوون شد.

از کسایی هم که احساس وجود بهشوون دست داد و فکر کردن بدوون نظر اوونا شب من روز

نمی شه ممنوون.

از الف.ح دوم که باهاش دعوا کردم معذرت. وقت بدی اوومدی. چه توجیحی!!!

از اوونی که باید جواب میداد و نداد هم ممنوون. گر چه....

و از همه ی اوونایی که commente باحال گذاشتن ممنوون.

ولی چرا اینقدر حرف و حدیث....؟؟؟

شاید....

 

نظرات 6 + ارسال نظر
آدینه بوک شنبه 19 فروردین 1385 ساعت 21:59 http://www.adinehbook.com

سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.

مونا شنبه 19 فروردین 1385 ساعت 22:04

از خودم بپرسید

سعید شنبه 19 فروردین 1385 ساعت 22:11 http://shalamche.blogsky.com

سلام
وبلاگ قشنگی داری بهم سر بزن.
یا علی

شب قطبی سه‌شنبه 22 فروردین 1385 ساعت 16:20 http://shabeghotbi.blogsky.com

مرسی که بهم سر زدی...همیشه از دیدن دوستان دلگرم میشم...امیدوارم که خوش باشی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 فروردین 1385 ساعت 23:55 http://bikarimage.com

این چیزا رو برا کی می نیویسی؟
همش ... و ... و...

خودم یکشنبه 27 فروردین 1385 ساعت 01:31

اینارو واسه همون دریایی می نویسم که اگه ازش ننویسم لبریز میشه.
از درد.
از نفرت.
من از اون لحظه می ترسم. جون خودمو خووب می شناسم.
شاید ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد