او...

زنگ سکوت ، موسیقی تنهایی

چهار دیوار و پنجره ای تاریک ، حریم امن بودن

جنینی فرورفته در خود ، چشمی نشسته به انتظار

پس کی متولد می شود؟

انقباض رحم را نوزاد پاسخ ندارد

کیسه آبی خالی ، زندگی از دست میرود

توان ندارد ، زندگی می خواهد اما...

فریادی خاموش فشار می آورد

متولد شو...

نمی تواند ، دستانش بسته ، دهانش دوخته ، ذهنش به پوچی گراییده

تسلیم و اسیر ، سر فرو فکنده

خیره به سپیدی ، نوشته بر ذهن ، پوچی های روی کاغذ

یک قطره اشک ، تلخی لبخند

چشم بسته رو به سوی عدم...

فریادی دوباره ، فشار درون ، هجوم دست ها...

متولد شد

اوست

سلام.

(به یاد لحظات تنهاییم که همیشه با حضورت پر کردی ،  به یاد ۸ سال پر از خاطرات با تو بودن ،  به یاد تو مونای قشنگم ، تویی که همیشه منو به زندگی برگردوندی)

نظرات 4 + ارسال نظر
کشکول شنبه 6 اسفند 1384 ساعت 00:22

صدای سگ های هاری که پا چه می گرفتند تو دیوار نشست کرده کاه گلی گم می شد بوی سبوس برنج می دادی غریبه! بوی التماس های فراموش شده از سر سکوت برای مردن وسط چیزی که اسمشو می شه گذاشت مونا با غلط املایی .....

امیر شنبه 6 اسفند 1384 ساعت 00:34 http://amirghaedi.persianblog.com

salam...kheyli webloge khobi dari.....matalebe khobi ham nveshti..omidvaram movafagh bashi&roz be roz behtar shee....Bye

اگه ندونی خیلی بهتره... شنبه 6 اسفند 1384 ساعت 12:21

عشق کودکی بی سر و پاست که قولش را فراموش می کند.
به شادی اش اعتمادی نیست...

اگه کسی اشتباهی کرد و نتونستی ببخشیش
اشکال از بزرگی اشتباه اون نیست
تو روح کوچیکی داری.

بر کودک اگاه از خود حرجی نیست که بر کودکان بزرگنما
بی سروپایی عشق نشان عشق است
که عشق و عقل را توان آمیختن نیست
دم از چیزی نزن که هرگز نشناختی اش.


من روح کوچیک تنهایی رو می شناسم
که بین تاریکی ها از ترس میلرزه
ولی تن به سیاهی نمیده.
تو چی؟

صخره شنبه 6 اسفند 1384 ساعت 16:28 http://www.sakhre.blogsky.com

سلام
خوبی؟
آفرین
ولی کولاک کردی ها
ادامه بده
دعام کن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد